جدول جو
جدول جو

معنی پاچه گیر - جستجوی لغت در جدول جو

پاچه گیر
(اَ وَ)
گزندۀ پاچه، آن کس که بی مقدمه و آگاهی کسی را مورد عتاب یا آزار قرار دهد
لغت نامه دهخدا
پاچه گیر
آن کس که بی مقدمه و آگاهی کسی را مورد آزار و عتاب قرار دهد
تصویری از پاچه گیر
تصویر پاچه گیر
فرهنگ لغت هوشیار
پاچه گیر
کنایه از آدم مردم آزار و مزاحم
تصویری از پاچه گیر
تصویر پاچه گیر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پای گیر
تصویر پای گیر
پابند، کنایه از مقید، چیزی که پا به آن گیر کند، کنایه از آنچه انسان به آن گرفتار و پای بند شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانه گیر
تصویر خانه گیر
گیرندۀ خانه
خانه گیر شدن: گیرندۀ خانه شدن، خانه ای را اشغال کردن در بازی برای مثال عشقت چو در سراچۀ دل خانه گیر شد / زاین پس برون شود خرد از وی به اضطرار (ابن یمین - ۲۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاه گیر
تصویر گاه گیر
غافلگیر، اسبی که گاه گاه رم بکند، درد یا عارضه ای که ناگهان بروز کند، گاه گیر، گه گیر، گه گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاسه گیر
تصویر تاسه گیر
تاسه گیرنده، آنچه سبب اضطراب و اندوه و گرفتگی گلو شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه گیر
تصویر راه گیر
کسی که سر راه مردم را می گیرد، راه گیرنده، راهزن
فرهنگ فارسی عمید
(دِ دِهْ)
گیرندۀ ناله. که ناله را ببندد. که مانع ناله کردن شود:
گشتی شکار درد ظهوری به خود بناز
شادم که دام من نفس ناله گیر تست.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
آنکه خمیر گلوله کند پختن نان یا رشته کردن را. آنکه خمیر را چانه کند. کسی که خمیر را برای نان پختن یا برای رشته کردن گلوله کند. گردکننده خمیر
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
جانوری است شبیه بعنکبوت که لعاب او مردم را هلاک سازد و به عربی رتیلا خوانند. (برهای قاطع) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 362) (ناظم الاطباء). دلمه. دلمک. غنده. (فرهنگ جهانگیری). آبخورک. خایه گزک
لغت نامه دهخدا
(سِ رَ دَ / دِ)
شراب خوار. می خوار. میگسار. شرابخواره. باده نوش. باده خوار. باده کش:
نیک عیبی دارم و آنست عیبم کز خرد
نیستم لت خوارگیر و قمرباز و باده گیر.
سنایی
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
آنکه و آنچه تاسه آرد. آنچه بیم و اضطراب و گرفتگی گلو ایجاد کند. رجوع به تاسه گرفتن شود:
وعده ها باشد حقیقی دلپذیر
وعده ها باشد مجازی تاسه گیر.
مولوی (مثنوی چ علاءالدوله ص 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ گَ زَ)
قسمی آتش بازی. پاچه خیزک
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ خوا/خا)
گیرندۀ شانه، بمعنی شانه پیچ باشد. (بهار عجم) :
زلفی که سر ز صحبت خورشید میکشد
از پنجۀ رقیب چرا شانه گیر نیست.
میریحیی شیرازی (از بهار عجم).
ز سودای دلم او را زیان نیست
ندانم از چه زلفش شانه گیراست.
سلیم (از بهار عجم).
زلف شام غمم از بس بود آشفته سلیم
شانه گیرست ز آمیزش اوکاکل صبح.
سلیم (از بهار عجم).
رجوع به شانه پیچ شود
لغت نامه دهخدا
گیرنده و اسیرکننده پادشاه، (ناظم الاطباء) :
گر او را کمندی بود ماه گیر
مرا هم کمندی بود شاه گیر،
نظامی،
،
که شاه او را گرفته باشد
لغت نامه دهخدا
(خَ وَ)
ماه گیرنده، گیرندۀ ماه، که ماه را بتواند گرفت، که ماه را گرفتار و اسیر تواند کرد:
گر او را کمندی بود ماه گیر
مرا هم کمندی بود شاه گیر،
نظامی
لغت نامه دهخدا
گه گیر، توسن، حرون (اسب)، بی فرمان (اسب)، (زمخشری)، رجوع به گه گیر شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
پاچه ریز شدن یا پاچه ریز کردن، سخت مانده شدن و مانده کردن از بسیاری پیمودن راه
لغت نامه دهخدا
تصویری از پای گیر
تصویر پای گیر
یا پای گیر کسی شدن، ضرر یا جنحه و یا جنایتی بدو تعلق گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاره گیر
تصویر یاره گیر
باج وخراج گیر، جمع کننده محصول
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه مانع ناله کردن شود: گشتی شکار درد ظهوری بخود بناز شادم که دام من نفس ناله گیرتست. (ظهوری ظنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که تاسه آرد آنچه سبب اضطراب وبیم وگرفتگی گلوشود، اندوه آور ملال آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه گیر
تصویر خانه گیر
گیرنده خانه، جایگیر متمکن، بازی چهارم از هفت بازی نرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چانه گیر
تصویر چانه گیر
کسیکه خمیر را برای نان پختن یا برای رشته کردن گلوله کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاچه گزک
تصویر پاچه گزک
پاچه خیزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاره گیر
تصویر یاره گیر
باج و خراج گیر، جمع کننده محصول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راه گیر
تصویر راه گیر
راه رو، مسافر، راهزن، قاطع طریق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاه گیر
تصویر گاه گیر
اسبی که گاه گاه رم می کند، غافل گیر
فرهنگ فارسی معین
صدای پا
فرهنگ گویش مازندرانی
ساق پا تا مچ
فرهنگ گویش مازندرانی
دزد بچه، بچه دزد، مامای محلی، قابله
فرهنگ گویش مازندرانی